محل تبلیغات شما

ابتدا در قفس زندگی می کردم و بسیار آواز می خواندم، زیرا قفس را از کودکی می شناختم و آنجا را تنها خانه ی امیدم می دانستم. تا اینکه روزی صاحبم مرا به دشتی پر گل برد. در آنجا از میان میله های قفس، پرندگانی دیدم در حال پرواز که زیبایی مرا نداشتند و آواز نمی خواندند ولی به سادگی به همه جا پرواز می کردند. کمی بعد یکی از آن پرندگان به قفس من نزدیک شد و گفت: چرا پرواز نمی کنی؟ گفتم خانه ام اینجاست. گفت: پرواز کن، بعد باز  می گردی به خانه ات گفتم نمی توانم، زیرا مسیر پروازم بسته است. کمی نگاهم کرد و گفت: می پذیری در درد زندگی کنی؟ تو تنهایی را به عشق ترجیح می دهی؟ و ما عشق به تو را داریم. از لحظه ای که به میان دشت آمدی، دوستانم محو زیبایی تو شدند و متعجب که چرا در قفسی و پرواز نمی کنی؟ زیرا پرنده ای به این زیبایی باید در آسمان اوج بگیرد و بهترین دانه ها را بخورد.

پس همه دوستانش دور قفس جمع شدند و تلاش بسیار کردند ولی در قفس باز نشد. صاحبی که سال ها نشان می داد به من علاقه دارد و نیازهایم را در قفس برآورده می کرد، با دیدن این صحنه قفس را برداشته تا از میان پرندگان آزاد، دورم کند، ولی دوستان جدیدم بر سر او ریخته و با نوک ها و منقارهایشان به او حمله کردند. ناگهان قفس از دستش افتاد و در باز شد.

دوستان جدیدم به سرعت نزدیک شدند. پای بیرون آمدن از قفس را نداشتم و می ترسیدم بعدش چه شود. ولی آن ها بدون هراس مرا از قفس بیرون کشیدند و به سرعت مجبورم کردند پرواز کنم. تا ساعت ها که پرواز می کردم همچنان می ترسیدم که چه می شود حالا؟ و غذاهای لذیذ و آواز هایی که برای صاحبم می خواندم و او به من توجه می کرد چه می شود؟ که پرنده ای به من نزدیک شد و گفت: در قفس مردن و برای صاحبی جبار آواز خواندن بهتر است یا در آزادی مردن و سال ها برای عشق خودت آواز خواندن؟ پس من گفتم او جبار نبود. گفت: او نبود تو بر خودت ظالم بودی، پس خودت را آزاد کن و نجات بده از دردی که در آن پیچیده شدی، چون مرز آزادی تو و دردهایت میله های قفس نبود بلکه اندیشه هایت در تنهایی بود. حال که از قفس رها شدی، بیا از قفس تنهایی رها شو و با ما در سلامتی و عشق بگرد.

پرواز کن و زیبایی های خودت را با زیبایی های جهان یکی کن. این اتحاد تو را نجات می دهد. و چون چنین کردم، دیدم که مردم هر سرزمینی که می روم و آواز برایشان سر می دهم، مرا تشویق می کنند و از صدای من و زیبایی هایم لذت می برند. آنجا بود که معنای عشق و اتحاد را درک کردم و فهمیدم آزادی به معنی شناخت درست تنهایی و دوست داشتن های خودم می باشد.

امیدجاودانه 1398/09/25

میلاد پیامبر اکرم ( ص)وامام جعفر صادق ( ع )

اشتباهاتم را دوست دارم

اثبات باورهای ما به خودمان

قفس ,زیبایی ,ها ,تو ,آواز ,عشق ,از قفس ,در قفس ,و آواز ,قفس را ,به من

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اخبار سیاسی